حال و هوای این روزای زهرایی
سلام قند عسلم تو این ماه سرمای سختی خورده بودی منم بردمت پیش دکترت و کلی دارو برات گرفتم تازه آقای دکتر گفته این ماه باید جی جی رو ازت بگیرم چند بار سعی کردم ولی تو خیلی پافشاری میکنی همین دیشب از ساعت 2 صبح تا 5 صبح جی جی دهنت بود دیگه کلافه شده بودم جی جی رو گرفتم گریت در اومد گذاشتمت رو پام تا 7 نیم صبح نق نق کردی بعد دوباره بهت دادم گرفتی خوابیدی نمیدونم چکار کنم بعضی ها میگن تلخک بگیر بزن دیروز اداره بهداشت بودم گفتن سیر خام بزن بدش میاد حالا از کجا خبر دارن که شما تو هفت ماهگی وقتی بابایی داشت با پلوش سیر میخورد تو هم سیر خوردی فکر کن بچه هفت ماهه سیر بخوره میترسم تلخک هک بزنم بعدش شما بخورین فعلا که موندم خانم بهداشته گفته اضافه...
نویسنده :
زهره مامانی زهرا
12:07
روز مادر
مادر شدن حس قشنگیه تنها موقعی که این حس رو تجربه کردی مادر بودن رو چشیدی تازه اون موقع میبینی که مادرت رو چقدر دوست داری از همین جا روی مادرم رو میبوسم ومیگم که چقدر برام عزیزی و دوست دارم و اما دخترم محبتت انقدر زیاده که امروز وقتی کنار پام نشستی یه دفعه دیدم پاهامو میبوسی وای که دلم لرزید اشکم دراومد تو هم به روش خودت داری ازم تشکر میکنی وایی که نمیدونی چقدر برام عزیزی الهی مادر بودن تو رو ببینم و از خدا باتمام وجودم میخوام که داغ هیچ مادری رو رو دل بچه ای نذاره و مادر عزیز منو برام نگه داره و من رو هم برای دخترم نگه داره و همه مادرانی که از دنیا رفتن به خصوص مادر مهربان همسرم در ان سرا شاد باشند و از لطف خدای مهربانمان بهره ببرند .
نویسنده :
زهره مامانی زهرا
16:46
این روزها
سلام عسلی باباجی از کربلا اومد کلی لباس برات خریدن اسباب بازی گرفتن ما هم یه ده روزی خونه اونا بودیم تا اونا بیان بعد اومدن هم هفت روز بودیم از مهموناشون پذیرایی کنیم بخاطر همین نتونستم بیام برات بنویسم این روزها هم دارن میگذرن تو هم بزرگتر و شیرین تر میشی ولی خوب حرف نمیزنی وقتی کلمات دست وپا شکسته میگی کلی کیف میکنیم دیروز بردمت دکتر متخصص چون سرما داشتی برات کلی دارو گرفتم و شما هم بد دوا کلا مصیبتی دارم برا دادن دوا به هر حال این ماه هم باید از شما جی جی رو بگیرم به تشخیص دکترت از پانزدهم این ماه نمیدونم خیلی عصبیم تو خیلی شیر دوست داری وقتی نصف شب میگی جی جی دلم غش میره برات نمیتونم باهاش کنار بیام خیلی سخته اخه تو شب تا صبح میخوری برا ...
نویسنده :
زهره مامانی زهرا
11:41
عکس های متفرقه زهرایی
اولین بار بود که شما قل خوردی و از جات در اومدی بقیه عکس ها تو ادامه مطلب دیگه ببخشید عکسا در همند بعدا از نوزادیت هم عکس میزارم ماکارونی خوردن خانم ...
نویسنده :
زهره مامانی زهرا
15:28
نفس مامانی سلام
وایییییییییی زهرایی کلی کار دارم خیلی دلم میخواد بیام برات بنویسم باید بشینم عکسای نوزادی تا الانت رو دسته بندی کنم بعد برات اپلود کنم بعش بزارم تو وبت نمیدونم از کجا شروع کنم شما هم ماشالله آویزون من نمیزاری بیام سمت لپ تاپ الانم لالا تشریف دارین بنده دور برداشتم خسته شدم نیست همسایمون داره ساختمون میسازه انقدر سروصداست کلافه شدبیم خدا رحم کنه همسایه رو به رو هم داره مجتمع میسازه وای متنفرم از خونه سازی
نویسنده :
زهره مامانی زهرا
17:35
اولین روز ثبت وبلاگ زهرایی
سلام مامانی اومدم برات بنویسم تا بزرگ شدی بخونی و بدونی که با تک تک ثانیه های عمرمون با تو بودن حس کردیم وچه لذت بخشه داشتن تو و همراه تو بودن دوستت دارم عزیز دلم
نویسنده :
زهره مامانی زهرا
21:30