نمیدونم چی بنویسم

نمیدونم چی بنویسم از شیطونیات از بازی هایی که مادر جون یادت داده از حرف زدنات از شعر هایی که یاد گرفتی در کل خیلی بلا شدی دلم برات تنگ میشه و برات میسوزه چون کلا در روز منو 2 ساعت میبینی دیروز که من رفتم با اینکه مامانم تورو مشغول کرد و رفتنم رو ندیدی تا متوجه نبودنم شدی خیلی بهانه گرفتی مامانم گفت تا چند دقیقه هق هق کردی قربونت برم دلم بر ات غش میره چاره ای ندارم گلم به خاطر آینده خودت اینکار رو میکنم تا کمبودی نداشته باشی حداقل رفاه کامل نبودی محتاج هم نباشی قربونت برم مامانی این روزا دلش گرفته نمیدونم دلیلش چیه خیلی خستم بغض گلومو گرفته فکر هایی به سرم میزنه از نداری های مردم از بیماری های لاعلاج حتی دستای پینه بسته بچه ها که از کار کردن زیاد مثل پیرمردا شدن از نگاه های حسرت آمیز بچه ها به پشت ویترین های رنگی و از نداشتن پدر و مادر ها برای برآورده کردن کوچیک ترین ارزوی بچشون که یه کفش پاپیونی باشه نمیدونم منم اون قدر ندارم که کمکککککککککککککککک کنم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا بعضی ها اونقدر دارن ولی بعضی ها نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه بچه ها به جای فکر های رنگارنگ برا خرید عید باید دست فروشی کنن تا خرج مریضی خواهر کوچیکه در بیارن چرا بابای خونه باید بمیره تا مامان با یه بچه سه ساله پیر بشه و چرا های دیگه قانونه طبیعته  مراقب خودت باش و امثال اینا که بیتفاوت رد میشیم دخترم یادت باشه بزرگ شدی بی تفاوت نباشی اگه قدرت کمک کردن نداری حداقل بهش فکر کن تادر موقعیتی که هستی خودت رو گم نکنی سفارش دیگم بهت رعایت حجابت هست که بعدا تو یه پست مفصل برات میزارم  وقت اینو بهت بگم که ازادی و ارامش الان تو به خاطر خون شهدایی هست که در حسرت دیدن بچه تازه بدنیا اومده  یا شنیدن بابایی گفتن دختر کوچولویه سه سالش و یا.... خودش شهید شدن و رفتن .رفتنو رفتن..................من ماندم و تو این میراث بانویم زهرا که حفظ حجابه دخترم مراقب خودت و اطرافت باش