باباجی رفت کربلا
سلام عروسک باباجی شما(بابای بابا)با عزیز جون 4 شنبه رفتن کربلا خیلی خوشحال بودن اما باباجی کلی غصه خورد که 10 روزی نمیتونه تو رو ببینه آخه تو رو کلی دوست داره همیشه میگه تکدانه من آخه خودشون دختر نداشتن تو که اومدی حسرت دختر داشتن از دلشون رفت نمیدونم چه جوری که تو هم خیلی دوسش داری هر روز خونه صداش میکنی وقتی میبینیش بال در میاری ایشالله باباجیت زنده باشه سایش رو سر همه ما و به قول عزیز جون عروسی بچه بچه زهرا رو ما باید ببینیم .
توی بیست ماه و پنج روزی این لغات رو فقط میگی خیلی تنبلی زهرایی:
بابا
مامان
دادا
عزی
عمی
باباجی
جی جی (شیر)
نینی
ام
هاپو میگه اپ اپ
پیشی میگه مینیوو مینیوو
ساعت میگه دیک دیک
ازت میپرسی بابا دوست داری میگی نه به ترتیب تا اخر افراد خانواده باز میگی نه بهت میگیم چی دوست داری بعضی وقتها میگی بابا بیشتر اوقات میگی جی جی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی